شیارهایی با انحنای ملایم و معمولا چندشاخه غالبا در سطح فوقانی یا تحتانی قطعۀ ریختگی که به سبب انبساط سیلیس و طبله کردن ماسه و شکستگی آن ایجاد میشود [خوردگی] ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[ کَ ] (ع مص) زیرک شدن، کیاسة مثله. (منتهی الارب) (آنندراج). زیرک و فطن گردیدن. (ناظم الاطباء): کاس الغلام یکیس کیسا و کیاسة؛ یعنی زیرک و ظریف و باوقار گردید. (از اقرب الموارد). || به زی ...
لغتنامه دهخدا
[ کَ ] (ع اِمص، اِ) زیرکی. خلاف حمق. (منتهی الارب) (از آنندراج). زیرکی و فطانت. ضد حماقت. (ناظم الاطباء). عقل و ظرافت و فطنت و نیک تأنی کردن در کارها، و در حدیث است: «هذا من کیس ابی هریرة»؛ ...
[ کَ یْ یِ ] (ع ص) زیرک. (دهار). زیرک و ظریف. (منتهی الارب) (آنندراج). زیرک و ظریف و باکیاست. ج، کَیْسی ََ. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). زیرک و دانا. (غیاث). زیرک. باهوش. ج، اکیاس. (از ...
(اِ) نام ماه نهم سال در عصر هخامنشی. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
[ کَ ] (اِخ) رجوع به ابوفروة شود.
[ کَ ] (اِخ) نام پدر ایوب سختیانی. (منتهی الارب). ابوتمیمه والد ایوب سختیانی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
[ کَ ] (اِخ) ابن معرف هجیمی، مکنی به ابوسلیمان. نحوی است. (از معجم الادباء ج ۶ ص ۲۱۵).
[ کَ ] (اِخ) ابوجعفر فراء کوفی. تابعی است. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
اسم: کیسان (پسر) (فارسی، عربی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: keysān) (فارسی: کِيسان) (انگلیسی: keysan) معنی: همانند پادشاه، ( به مجاز ) از بزرگان و پادشاهان، ( کی، سان ( پسوند شباهت ) )، همانند کی، ...
فرهنگ واژگان اسمها
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.