[ کَ ] (اِخ) رجوع به ابوفروة شود.
لغتنامه دهخدا
[ کَ ] (اِخ) نام پدر ایوب سختیانی. (منتهی الارب). ابوتمیمه والد ایوب سختیانی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
[ کَ ] (اِخ) ابن معرف هجیمی، مکنی به ابوسلیمان. نحوی است. (از معجم الادباء ج ۶ ص ۲۱۵).
اسم: کیسان (پسر) (فارسی، عربی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: keysān) (فارسی: کِيسان) (انگلیسی: keysan) معنی: همانند پادشاه، ( به مجاز ) از بزرگان و پادشاهان، ( کی، سان ( پسوند شباهت ) )، همانند کی، ...
فرهنگ واژگان اسمها
[ کَ ] (اِخ) کیسانیه : قوم مذکور که از کیسانیان به روافض نقل کرده بودند خود را بر اسماعیل بستند. (جهانگشای جوینی). رجوع به کیسانیه شود.
[ کَ نی یَ ] (اِخ) گروهی از ثنویه که وجود اشیاء را از سه اصول گویند یعنی آب و آتش و خاک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
[ اُمْ مِ کَ ] (ع اِ مرکب) لقب زانو. || ضربی که بپشت پای بر سرین مردم زنند. (منتهی الارب) (از المرصع) (از اقرب الموارد). اردنگ. || قدر و اندازه. (منتهی الارب).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.