[ کَ ] (ع مص) زیرک شدن، کیاسة
مثله. (منتهی الارب) (آنندراج). زیرک و فطن
گردیدن. (ناظم الاطباء): کاس الغلام یکیس
کیسا و کیاسة؛ یعنی زیرک و ظریف و باوقار
گردید. (از اقرب الموارد). || به زیرکی غلبه
کردن. (تاج المصادر بیهقی). چیره شدن در
کیاست، و فی الحدیث: انما کستک لاخذ
جملک؛ ای غلبتک بالکیاسة. (منتهی الارب)
(ناظم الاطباء). چیره شدن در کیاست.
(آنندراج) (از اقرب الموارد). || ضد احمق
گردیدن، و کَیِّس نعت است از آن. (از اقرب
الموارد). || گاییدن. (منتهی الارب)
(آنندراج). جماع کردن و گاییدن، به خصوص
جماع با بردباری و ملایمت و احتیاط و بدون
تحریک قوا و ملامست. (ناظم الاطباء). و اذا
قدمت فالکیس، و الکیس امر بالجماع فجعل
طلب الولد عقلاً او نهی عن المبادرة الیه
باستعمال العقل فی استبرائها لئلایحمله الشبق
علی غشیانها حائضاً. (منتهی الارب).
|| (ص) مخفف کَیِّس. زیرک و بافطانت. ج،
اکیاس. (ناظم الاطباء).