[ کَ ] (ع مص) گرد گشتن. (منتهی الارب). گرد گشتن ریگ توده. (ناظم الاطباء). تکوف الرمل و القوم تکوفاً و کوفاناً علی غیرقیاس؛ ریگ توده و قوم فراهم آمدند و گرد گشتند. (از اقرب الموارد). || ب ...
لغتنامه دهخدا
[ گَ ] (ص مرکب) طلاکوب. مُذَهِّب. (از ناظم الاطباء).
[ تَ ] (اِ) چاشنی که از آلو و انگور می سازند. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس).
(تَ) (مص م.) کوبیدن، صدمه زدن.
فرهنگ فارسی معین
[ تَ / تِ شُ دَ ] (مص مرکب) اندقاق. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کوبیده شدن. || سخت تعب دیدن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). خسته و افگار شدن. صدمه و آسیب دیدن. فرسوده و مانده گردیدن : امرو ...
[ تَ / تِ گَ دی دَ ] (مص مرکب) سخت تعب دیدن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کوفته شدن : به شاهراه نیاز اندرون سفر مسگال که مرد کوفته گردد بدان ره اندر سخت. کسائی (از یادداشت به خط مرحوم د ...
[ تَ / تِ بِ ] (اِ مرکب) نوعی از طعام باشد و آن چنان است که گوشت را بکوبند و بعد از آن با مصالح در روغن بریان کنند و بر روی خشکه بنهند و بخورند. (برهان) (آنندراج). یک نوع طعامی که از گوشت ...
۱. خستگی؛ ماندگی. ۲. آسیبدیدگی.
فرهنگ فارسی عمید
[ تَ / تِ ] (حامص) صدمه و آسیب و ضرب و پایمالی و لگدکوبی و پاسپری. (ناظم الاطباء). کوفته بودن. (فرهنگ فارسی معین). صدمت. صفت و چگونگی کوفته. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): و بیشتر آن از سر پ ...
(ص نسبی) مبتلا به کوفت. سیفلیسی. کوفتی و آتشکی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آدم کوفت گرفته. مبتلا به مرض سیفلیس. (فرهنگ لغات عامیانهٔ جمالزاده). || در تداول عامه خاصه زنان، سخت مکروه. س ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.