(هندی، اِ) بهندی بمعنی کروه است که ثلث فرسخ باشد. (برهان) (آنندراج). واحد مسافت معادل ثلث فرسخ. کروه. (فرهنگ فارسی معین): از اینجا تا سهرند ده دوازده کوس بیش نیست. (مجمل التواریخ ابوالح ...
لغتنامه دهخدا
[ کَ ] (ع مص) پیچیدن و حلقه شدن مار. (از منتهی الارب). پیچیدن مار در جای حلقه شدن خود. (از اقرب الموارد). || رفتن شتر در حال پی بکردن بر سه پای. (تاج المصادر بیهقی). بر سه پای رفتن ستور ...
[ بَ تَ ] (مص مرکب) کوس بستن. رجوع به کوس بستن شود.
[ فُ تَ ] (مص مرکب) کوس زدن. کوس نواختن. (فرهنگ فارسی معین): چون روز شد کوس فروکوفتند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص ۳۵۱). طلیعهٔ علی تگین پیدا آمد فرمود تا کوس فروکوفتند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص ۳ ...
[ تَ ] (مص مرکب) تنه خوردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). صدمه و آسیب دیدن : ز پای اندرآمد نگون گشت طوس تو گوئی ز پیل ژیان یافت کوس. فردوسی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ز رستم بپرسید پرمایه ...
(اِخ) دهی از دهستان حومهٔ بخش مرکزی شهرستان اهر است که ۱۲۰ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۴).
(ص، اِ) گوسان . موسیقی دان. خنیاگر. (فرهنگ فارسی معین): [ بهرام گور ] همواره از احوال جهان خبر و کس را هیچ رنج و ستوه نیافت جز آنکه مردمان بی رامشگر شراب خوردندی، پس بفرمود تا به ملک هند ...
(اِخ) نام قصبه ای باشد از مازندران. (برهان) (ناظم الاطباء). همان کوس. (آنندراج). همان کوس یعنی قصبهٔ مازندران. (فرهنگ رشیدی). رابینو آرد: ده کوسان که کنار رودخانهٔ کوسان در چهارمیلی غربی ا ...
(اِخ) دهی از دهستان بیزکی که در بخش حومهٔ وارداک شهرستان مشهد واقع است و ۱۴۰ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۹).
(اِ.)۱- نقاره، طبل بزرگ.۲- صدمه، آسیب.
فرهنگ فارسی معین
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.