معنی

[ کَ ] (اِ) زور. تاب. (ناظم الاطباء). قوت. توان. (آنندراج) (ناظم الاطباء): خجسته مهرگان آمد سوی شاه جهان آمد بباید داد داد او بکام دل بهرچت کر.دقیقی (از لغت فرس اسسدی). ملک آن است که او را به سخن باشد دست ملک آن است که او را به هنر باشد کر. فرخی (از آنندراج). شکوه و حشمت و دولت نعیم و ناز و کام و کر. سوزنی (از آنندراج). || خواهش. || خوشی. خوشحالی. (ناظم الاطباء). || مراد و مقصود. (برهان) (ناظم الاطباء): کار بی علم کام و کر ندهد تخم بی مغز بار و بر ندهد. سنائی (از فرهنگ نظام). || اقبال. (از ناظم الاطباء). || مخفف کار نیز می باشد. || قسمی از مار که افسون نپذیرد. (آنندراج).

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.