معنی

[ قُ ] (ع اِ) قوتها. توانائیها. زورها. (ناظم الاطباء). قُوی ََ: این سطرهای چین که ز پیری بروی ماست هر یک جداجدا خط معزولی قواست.صائب. - قوای حیوانی؛ آنکه از دل منبعث شود و مختص به حیوان باشد چون حرکت قلب و نبض و قوتی که حافظ حیات است و قوت که بدن را از تعفن نگاه میدارد غضب و شهوت از عوارض آن است. رجوع به قوه و قوت شود. - قوای طبیعی؛ که تعلق به جگر دارند و عبارتند از: جاذبه، ماسکه، هاضمه، غاذیه، دافعه، نامیه و مولده. رجوع به قوه و قوت شود. - قوای نفسانی؛ که از دماغ منبعث میشود، چون: باصره، شامه، سامعه، ذائقه، لامسه، حس مشترک، خیال، مفکره، واهمه، حافظه. رجوع به قوه و قوت شود.

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.