معنی

[ خَ ] (اِ مرکب) صاحب خر. رانندهٔ خر. (ناظم الاطباء). خرچران. نگاهبان خر. خرکچی. (یادداشت بخط مؤلف): چون که با گاو و خرم صحبت فرمایی گر تو دانی که نه گوبان و نه خربانم. ناصرخسرو.

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.