معنی

[ خَ ] (اِخ) ابن عیسی العجلی. وی برادر ابودلف، جوانی بود دلاور و زورمند فراخ سینه. چون با کوه نشست هنوز به بیست سالگی نرسیده بود، عارض او از لباس ریش برهنه و عاری در کوه متمکن بنشست و هر حملی که از اصفهان می آوردند، می ستد. مدت سه سال راه طعام و خواربار ببست. اهل اصفهان پناه با دعا دادند تا سبب هلاک او آن شد که هارون الرشید کنیزکی را از آن خود که او را دوست می داشت، بمال و حمل اصفهان وعدهٔ بخشش داد. کنیزک گفت: یا امیر وجوهی نقدتر و رایج تر از این باید، چرا که خربان بن عیسی بر مال اصفهان مستولی شده یک درم بهیچ آفریده نمی دهد. هارون روی بهم آورده گره در ابروی انداخت و یحیی بن خالد برمکی را که وزیر حضرت رشیدی بود، دعوت کرد و سوگند خورد که اگر خربان با سرش را حاضر نکنید...». (از ترجمهٔ محاسن اصفهان).

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.