معنی

[ خَ رر ] (ع مص) افتادن از بلندی به پستی. || شکافتن آن چیز را. || هجوم آوردن بر کسی از مکان نامعلوم. || مردن. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد). || آواز کردن گربه و ببر. (از منتهی الارب) (از تاج العروس). || افتادن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس). رجوع به خرور در این لغت نامه شود: {/B وَ خَرَّ مُوسی ََ صَعِقاً.۳۳-۳۶۷:۱۴۳/} (قرآن ۷/۱۴۳).{/Bفَخَرَّ عَلَیْهِمُ اَلسَّقْفُ.۱۱-۱۳۱۶:۲۶/} (قرآن ۱۶/۲۶).{/Bفَکَأَنَّمََا خَرَّ مِنَ اَلسَّمََاءِ.۱۰-۱۳۲۲:۳۱/} (قرآن ۲۲/۳۱).{/Bفَلَمََّا خَرَّ تَبَیَّنَتِ اَلْجِنُّ.۱۴-۱۷۳۴:۱۴/} (قرآن ۳۴/۱۴). عشق جان طور آمد عاشقا طور مست و خَرَّ موسی صاعقا. مولوی (مثنوی).

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.