[ کَ لَ ] (اِخ) دهی از دهستان کهنه فرود است که در بخش حومهٔ شهرستان قوچان واقع است و ۲۰۱ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۹).
لغتنامه دهخدا
[ کْلُ / کُ لِ ] (فرانسوی، اِ) در اصطلاح پزشکی، وبا. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به وبا شود.
[ کْلُ / کُ لُ رُ فُ ] (فرانسوی، اِ) در اصطلاح علم شیمی و پزشکی، مایعی است بی رنگ و بیهوش کننده به فرمول ۳ICHC که از اثر استخلاف سه اتم ئیدروژن متان به وسیلهٔ سه اتم کلر بدست می آید. این ...
[ کَ ] (ع مص) گرد آوردن چیزی را. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء): کلز الشی ء کلزاً، جمع کردن آن را. (از اقرب الموارد).
[ کِ لْ لِ ] (اِخ) دهی است میان حلب و انطاکیه. (منتهی الارب) (از معجم البلدان).
[ کِ ] (معرب، اِ) آهک. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). به عربی آهک را گویند. (برهان). آهک سفید. (غیاث). آهک زنده. حجر مشوی. حجارهٔ مشویه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در اصطلاح ...
[ کِ ] (اِ) بر وزن و معنی کلز است که مغاث هندی باشد. (برهان). کلز. (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کِلز شود.
[ کُ سَ رَ ] (اِخ) دهی از دهستان سنگر کهدمات است که در بخش مرکزی شهرستان رشت واقع است و ۳۴۲ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۲).
[ کَ سَ مَ ] (ع مص) درنگ کردن در ادای حقوق از کاهلی. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). ستیهیدن در ادای حقوق از تنبلی. (از اقرب الموارد). || بشتاب رفتن. (از اقرب الموارد) (از ن ...
[ کُ لَ ] (اِ) قسمت خشن و درشت ساقها و برگهای گندم و جو و امثال آن که در زمین پس از درو ماند. آنچه ازساق و ریشهٔ حبوب پس از درو در زمین ماند. آنچه از ساق و کشت پس از درو بر جای ماند. کاه و ...
[ کُ لَ لِ ] (اِخ) دهی از دهستان حومهٔ بخش مرکزی شهرستان رشت است و ۲۳۲ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۲).
[ کُ لَ تَ ] (اِخ) دهی از دهستان رحمت آباد است که در بخش رودبار شهرستان رشت واقع است و ۱۳۵۷ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۲).