۱. خوشی؛ طرب. ۲. (زیستشناسی) [قدیمی]= چانه١
فرهنگ فارسی عمید
نوعی حلوای رقیق که با آرد، روغن، شکر، و زعفران تهیه میشود.
۱. [مقابلِ زن] مرد. ۲. نوعی شیرینی خشک، نازک، و لایهلایه. ۳. (زیستشناسی) [قدیمی] مردمک چشم. ۴. [قدیمی] نوک زبان: بباید بریدن ورا دست و کاک / که تا چون نیامدش از این کار باک ...
۱. (زیستشناسی) درختی بومی مناطق گرمسیر با برگهای بیضی، چوب سرخرنگ، و میوههای دراز بیضیشکل به رنگ زرد یا سرخ و ناشکوفا. ۲. دانههای سرخ یا زرد موجود در م ...
دستهای از موی میان سر که آن را بلند نگه دارند؛ موی جلو سر.
دایی؛ برادر مادر.
که این: نصیحت گوش کن کاین دُر بسی بِه / از آن گوهر که در گنجینه داری (حافظ: ۸۹۲).
از ادوات ورزش باستانی شبیه کمان که از آهن ساخته میشود و دارای زنجیر و پولکهای فلزی است و آن را بر سر دست حرکت میدهند.
=کبش
خواری؛ رسوایی.
۱. بزرگی؛ بزرگسالی. ۲. (اسم) [مقابلِ صِغَر] (فقه) سن بلوغ که در دختران نهسالگی و در پسران پانزدهسالگی است. * کبرِ سن: سالخوردگی.
۱. [مجاز] چوبی که سر آن گوگرد دارد و با کشیدن به چیز دیگر مشتعل میشود. ۲. [قدیمی] زر سرخ. ۳. [قدیمی] یاقوت. ۴. (شیمی) [قدیمی] گوگرد. * کبریت احمر: [قدیمی] ۱. گوگرد سرخ. ۲. [مج ...