(کَ بِ) [ معر. ] (اِ.) گیاهی است از ردة دو لپهایهای جدا گلبرگ که سردستة تیرهای به نام کبرها میباشد. بوتههای گیاه مزبور اکثر به شکل درختچه میباشد و گاهی هم ...
فرهنگ فارسی معین
[ کِ بَ ] (ع مص) به زاد برآمدن. (زوزنی). به زاد برآمدن یعنی بزرگ ساله شدن. (یادداشت مؤلف). بزرگ گردیدن و کلان و تن دار شدن. کلان سال گردیدن. (منتهی الارب). کُبر. کَبارَة. مَکبَر.
لغتنامه دهخدا
[ کُ بُ رر ] (ع اِ) کُبْر. کُبُرَّة. کِبْرَة. کلانتر قوم یا قریب تر آنها به جد اعلا. (از منتهی الارب). بزرگتر یا اقعد و اقرب ایشان (قوم) در نسب. (از اقرب الموارد). رجوع به کِبرَة شود.
[ کِ فُ تَ ] (مص مرکب) باد کردن. (یادداشت مؤلف). کبر نمودن. تکبر کردن. رجوع به کبر کردن شود.
[ کَ بَ رِ زِ ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) اسم شیرازی خرنوب شامی است. (فهرست مخزن الادویه).
[ کُ ] (فرانسوی، اِ) نام قسمی مار زهرآگین که در نواحی گرم افریقا و آسیا زندگی می کند. این مار که معمولا کبرا یا مار عینکی نامیده میشود از وحشتناکترین مارهای زهرآگین است. (از لاروس). گونه ا ...
اسم: کبرا (دختر) (عربی) (تلفظ: kobra) (فارسی: کبرا) (انگلیسی: kobra) معنی: کبری، بزرگ، کبیر
فرهنگ واژگان اسمها
(کُ بَ) [ ع. ] (ص.) جِ کبیر. بزرگان.
[ کُ بَ ] (ع ص، اِ) جِ کبیر. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). بزرگان. (آنندراج) (غیاث اللغات): و وی از محتشمان اهل تصوف بود (سهل بن عبداللََّه تستری) و کبرای ایشان. (کشف المحجوب ...
[ کُ وی یَ ] (اِخ) نام سلسله ای از صوفیه منسوب به شیخ نجم الدین عمربن احمد خوارزمی. کبرویه. رجوع به کبرویه و شیخ نجم الدین کبری شود.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.