پیوسته مراقب کاری یا امری بودن؛ همیشه بر یک کار بودن و به آن رسیدگی کردن.
فرهنگ فارسی عمید
= موعد
به هم وعده دادن؛ به یکدیگر وعده کردن.
= موعظه
همرٲی؛ همراه؛ سازگار.
جنگها.
= موقف
دوست؛ یار؛ یاور.
شالنگی؛ کسی که ریسمان مویی میتابد.
۱. دستگاهی که با تبدیل انرژی الکتریکی یا انرژی حاصل از سوخت به انرژی مکانیکی باعث انجام کار در ماشینها میشود. ۲. آنچه باعث ایجاد حرکت شود؛ محرک. ۳. [عامیانه] = موتورسیکلت
= میت
۱. مورد وثوق و اطمینان؛ کسی که طرف وثوق و اعتماد باشد. ۲. [قدیمی] استوارشده.