[ مُ ] (ع ص، اِ) یار. یاور. دستگیر. ج، موالون. (ناظم الاطباء): چو چرخ گردان بر تارک معادی گرد چو مهر تابان بر طلعت موالی تاب. مسعودسعد. چو خورشید درخشانم ز نور و نار با بهره موالی را همه ن ...
لغتنامه دهخدا
[ مَ ] (اِخ) اصفهانی میرزا ابوالحسن، از گویندگان قرن دوازدهم هجری بود. وی به گجرات سفر کرد و در حیدرآباد در خدمت نواب نظام الملک آصف جاه به جاه و مقام رسید. موالی از حیدرآباد به دهی و از ...
[ مَ ] (اِخ) خراسان خان از شاعران قرن دهم و اصلش از لار است و سیاحت بسیاری کرده. بیت زیراز اوست: دگر ای دل منه از کوی آن دلبر قدم بیرون که باشد کشتنی صیدی که آید از حرم بیرون. (از ق ...
[ مَ ] (ع اِ) قسمی شعر. کاری. کان و کان. ملعبه. عروض البلد. حراره. تصنیف. قول. شرقی. موشح. موشحه. زجل. (یادداشت مؤلف): و دیوانه [ دیوان عیسی بن سنجر ] مشتمل علی الشعر و الدوبیت و الموالیا. ...
(مَ) [ ع. ] (اِ.) جِ مولود؛ فرزندان.
فرهنگ فارسی معین
(س مَ) [ فا - ع. ] (اِ.) موالید ثلاثه: جماد، نبات و حیوان.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.