۱. = اندوختن ۲. اندوزنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): مالاندوز.
فرهنگ فارسی عمید
= اندوختن
۱. یار و دوست که غم شخص را بخورد؛ کسی که برای دیگری دلسوزی و غمگساری کند؛ غمخوار؛ غمگسار. ۲. چیزی یا کسی که غمواندوه را تسکین بدهد.
غمگین؛ غمناک؛ اندوهناک؛ غصهدار؛ دلتنگ.
اندکخوار؛ کمخور؛ کمخوار.
۱. امید است؛ بُوَد؛ باشد؛ بوک و مگر؛ شاید. ۲. شگفت؛ تعجب. ۳. شکر؛ الحمدلله.
۱. = اندیشیدن ۲. اندیشنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): بداندیش، خیراندیش، دوراندیش، نیکاندیش.
۱. دارای اندیشه؛ متفکر. ۲. آنکه به عاقبت کار بیندیشد؛ اندیشهکار.
= نَدی
معتقد به اصول اندیویدوآلیسم.
۱. (فلسفه) طرز فکری که حق مالکیت را شرط اصلی آزادی میداند و بالاترین ارزش را برای فرد قائل است. ۲. (جامعهشناسی) نظریهای که مهمترین هدف جامعه را رعایت مصالح و حقوق فرد می ...
۱. باشد که؛ بُوَد که؛ شاید که: گر بوستان ز باد خزان زرد شد رواست / اندی که سرخ ماند روی خدایگان (عنصری: ۳۴۴). ۲. زیرا که: گر خوار شدم سوی بت خویش روا باد / اندی که بر مهتر خود خوار نیَم ...