[ اَ زَ / زِ ] (اِ) اندوه. غم. (فرهنگ فارسی معین).
لغتنامه دهخدا
= اندوختن
فرهنگ فارسی عمید
حافظۀ موقتی که در سامانۀ سودهی وابا برای ثبت تماسهای درحالپیشرفت به کار میرود و تغییرات را در حافظۀ دائمی ثبت میکند [مهندسی مخابرات] ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[ عَ فْ وْ اَ ] (نف مرکب) عفواندوزنده. ذخیره کنندهٔ عفو. که عفو بسیار کند: گنه بخشا و عفواندوز می باش به خوشخوئی چو روشن روز می باش. ناصرخسرو.
(نف مرکب) پالانگر. اَکاف.
[ کَ اَ ] (حامص مرکب) عمل کسب اندوز که از کار و حرفه اندوخته کند. اندوختن با ورزیدن و اشتغال. مال ورزیدن : به زور و زرق کسب اندوزی خویش نشاید خورد بیش از روزی خویش.نظامی.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.