معنی

توافق، نگهداری
سایر معانی: پیروی، نگهداشتن (قول و غیره)، تبعیت (از رسوم و غیره)، قیمومیت، تصدی، متولی گری، حفظ، حراست، نیکداشت، وضعیت، ذخیره سازی، اندوختن، غذا، علوفه

دیکشنری

نگه داشتن
اسم
maintenance, keeping, preservation, retention, conservation, upkeepنگهداری
agreement, compromise, settlement, accord, accord, keepingتوافق

ترجمه آنلاین

نگه داشتن

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.