معنی

انباشتن، باد کردن، بار کردن، سیر کردن، پر کردن، پر شدن، متراکم وانباشته کردن، نسخه پیچیدن، اکندن
سایر معانی: پر کردن یا شدن، آکندن، لبالب کردن، سرشار کردن، لبریز کردن یا شدن، مملو کردن یا شدن، (شغل و غیره) دارا بودن، منصوب کردن یا شدن، گماشتن، (سخنرانی و بازیگری و غیره) انجام دادن، ایفا کردن، (نیاز و غیره را) برآوردن، اجرا کردن (سفارش و غیره)، (سوراخ و غیره را) بند آوردن، بستن، (دندان را) پر کردن، خوراک دادن، (کشتی) بادبان را (از باد) پر کردن، (بادبان را با باد) شکم دار کردن، (آنچه که برای سیر کردن یا اقناع کافی باشد) سیر کن، کام دل، (آنچه که با آن ناصافی یا گودی زمین را صاف کنند) خاکریز، گودی پر کن، سنگ ریز، خاک، (دارو سازی) نسخه پر کردن، (زمین پست یا گود را با خاکریزی و غیره) بالا آوردن، خاکریزی و تسطیح کردن، (آنچه که برای پر کردن چیزی به کار رود) پر کنک، پر کنه، زمین خاکریزی شده، خاکریز راه آهن، خاک ریز زیر ریل ها، (راه) بستر
[عمران و معماری] خاکریز - پر کردن - سنگریز - خاکریزی - خاکریز کردن
[کامپیوتر] پر کردن - پر کردن - در برنامه های گرافیکی، رنگ یک شیء . رنگها ممکن است شکل یکنواخت داشته یا سایه هایی داشته باشند که از یک رنگ به دیگری تغییر کنند. این رنگ می تواند الگو نیز باشد . نگاه کنید به linear file ; uniform fill .
[مهندسی گاز] پرکردن
[زمین شناسی] خاکریز، پرکردن، سنگریز- خاکریزی، خاکریز کردن، رسوب پر کننده - در رسوب شناسی : هر رسوبی که توسط هر عاملی، بطوری نهشته شده است که یک دره، چاله یا سایر فرورفتگی ها را بطور کامل یا بخشی پر می کند.
[نساجی] پرکردن
[ریاضیات] پر کردن
[خاک شناسی] پرکننده
[آب و خاک] خاکریز خاکریزی

دیکشنری

پر کن
فعل
fill, fill in, stow, heap, glut, loadپر کردن
fillپر شدن
accumulate, stack, fill, stuff, cumulate, hoardانباشتن
feed, satiate, sate, fill, revolve, roamسیر کردن
load, burden, fill, freight, lade, packبار کردن
fillمتراکم وانباشته کردن
fillنسخه پیچیدن
fillاکندن
perk, inflate, bloat, distend, fluff, fillباد کردن

ترجمه آنلاین

پر کردن

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.