انباشتن، باد کردن، بار کردن، سیر کردن، پر کردن، پر شدن، متراکم وانباشته کردن، نسخه پیچیدن، اکندن سایر معانی: پر کردن یا شدن، آکندن، لبالب کردن، سرشار کردن، لبریز کردن یا شدن، مملو کردن یا شد ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[کامپیوتر] دو طرفه - انتقال همزمان داده ها در دو جهت. بر خلاف half duplex . نگاه کنید به MODEM .
[زمین شناسی] ضریب پری نسبت سطح مقطع فلزی طناب فلزی به سطح (مساحت) دایره محاط بر رشته فلزی [کوه نوردی] ضریب پُری
[کامپیوتر] شکاف پرونده
[کامپیوتر] دستگیره پر کردن
[سینما] نور تلطیف کننده
[سینما] نور پراکنده - نور پرکننده - نور تکمیلی - نور تلطیف کننده - نور فرعی
تکمیل کردن سایر معانی: 1- بزرگتر یا گرد تر شدن، گوشت بالا آوردن، کمی چاق شدن، از لاغری در آمدن، عضله به هم زدن 2- (ورقه ی درخواست و غیره را)پر کردن، پر کردن
ادم پرخور، دله، کسیکه درکاری حریص باشد، ادم شکم خواره
توپر سایر معانی: پر، انباشته، مملو، جازده
کاملا پر، به حد گنجایش
لبالب، پر، مالامال