معنی
سایر معانی: حفر کردن، (معمولا با: out) کندن و درآوردن، گودبرداری کردن، چال کردن، (معمولا با: up یا out) دریافتن، کشف کردن، کاویدن، کندوکاو کردن، زدن، سقلمه زدن، (امریکا - خودمانی) فهمیدن، دوست داشتن، توافق داشتن، متوجه شدن، نگاه کردن، (با: through یا into یا under) از راه کندن راه باز کردن، رد شدن، نقب زدن، (سخت) کار یا مطالعه کردن، سیخونک، سک، سکه، (عامیانه) کنایه، گوشه و کنایه، لغز، کاوش باستان شناسی، (جمع) حفریات (باستان شناسی)، محل این کاوش ها، (انگلیسی - عامیانه - جمع) محل سکنی، زیستگاه، مسکن، اقامت کردن، مخفف: گواریدن، هضم کردن
[معدن] کندن (حفاری اکتشافی)
[خاک شناسی] کندن