کنایه، کاوش، حفاری، حفر، کندن، کاوش کردن، فرو کردن سایر معانی: حفر کردن، (معمولا با: out) کندن و درآوردن، گودبرداری کردن، چال کردن، (معمولا با: up یا out) دریافتن، کشف کردن، کاویدن، کندوکاو ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فرو بردن سایر معانی: 1- (سنگر یا جان پناه و غیره) کندن 2- سنگر گرفتن، (در پناه چیزی) جایگزین شدن 3- (عامیانه) سخت شروع به کار کردن 4-(عامیانه)خوردن
دوباره به جنگ پرداختن
عروسی دوباره، دو زن گیری، دو شوهر گیری سایر معانی: زناشویی دوباره (پس از مرگ یا طلاق همسر اول)، تجدید فراش
(کالبد شناسی - عضله) ماهیچه ی دو سر، دوشکمی، دو شکمه
[زمین شناسی] نوعی کانی - فرمول شیمیایی: Cu9S5
تلخیص [علوم کتابداری و اطلاعرسانی] خلاصۀ منظمشدۀ یک اثر در چارچوبی خاص
واژههای مصوب فرهنگستان
گوارده [تغذیه] ویژگی غذایی که به واحدهای کوچکتر و سادهتر تبدیل شده است|||متـ . گوارششده digested
گوارنده، خلاصه کننده سایر معانی: کوته وار کننده [پلیمر] هضم کننده
[زمین شناسی] گوارنده
گوارایی، قابلیت هضم [علوم دامی] گوارش پذیر، قابلیت هضم . [صنایع غذایی] قابلیت هضم : میزان قابل جذب یک ماده مغذی نسبت به میران مصرف شده آن [خاک شناسی] هضم پذیری
گوارشپذیر [تغذیه] ویژگی غذایی که قابل گوارش باشد