(ادبیات) گروهی نویسنده ی جوان انگلیسی بعد از جنگ دوم جهانی که شدیدا ارزش ها و اعمال طبقات بالا و متوسط را به باد انتقاد می گرفتند
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[زمین شناسی] نوعی کانی - فرمول شیمیایی: Zn3(CO3,SO4)(OH)4
نوجوان، جوان، بالغ، رشید سایر معانی: کم تجربه، خام، خام دست، وابسته به نوجوانی، بالغ (از سن بلوغ تا حدود بیست و یک سالگی) [بهداشت] نوجوان
جوان، پسر مانند سایر معانی: پسر ماب، نوجوان مانند، پسرانه
طفل، بچه بداخلاق و لوس، کف شیر سایر معانی: (شوخی آمیز یا شکوه آمیز) بچه ی لوس، کودک ننر، بچه ی بی ادب
بچه، جوجه، جوجههای یک وهله جوجه کشی، توی فکر فرو رفتن سایر معانی: جوجه های همزاد، توله های همزاد، زادگان، (خودمانی یا به شوخی) بچه ها، زاد و رود، زاغ و زوغ، گروه ویژه (از نظر علایق یا سن و غ ...
دوشیزه سایر معانی: (قدیمی) دوشیزه، دختر خانم، دخترک، خدمتکار
کلفت، معشوقه، دوشیزه، دختر، دختربچه، زن جوان سایر معانی: زن ازدواج نکرده، زن مجرد، (زننده) کلفت، کارمند زن، (خودمانی) زن
دختر وار سایر معانی: (ناخوشایند) دخترانه، مثل دخترها، دارای رفتار دخترمابانه
(امریکا) آدم کمرو و تعارفی
خردسال، رشته فرعی، شخص نابالغ، کهاد، کوچکتر، خرد، خردسال، محزون، پایین رتبه، صغیر، اصغر، کمتر، صغری، کماد سایر معانی: فرعی، جزیی، (اندازه یا مقدار یا تعداد یا گسترش) کمتر، کهتر (در برابر: مه ...
زاد، فرزند، زاده، سلاله سایر معانی: بچه، اولاد، (حیوان) توله، جوجه، کره، زاد و رود، تخم و ترکه، نسل، اعقاب، نوادگان، پس آیندگان، پیامد، نتیجه، دستاورد، زادو ولد، مبدا، منشا [علوم دامی] 1- نت ...