adolescent
معنی
نوجوان، جوان، بالغ، رشید
سایر معانی: کم تجربه، خام، خام دست، وابسته به نوجوانی، بالغ (از سن بلوغ تا حدود بیست و یک سالگی)
[بهداشت] نوجوان
سایر معانی: کم تجربه، خام، خام دست، وابسته به نوجوانی، بالغ (از سن بلوغ تا حدود بیست و یک سالگی)
[بهداشت] نوجوان
دیکشنری
نوجوانان
اسم
teenager, adolescent, juvenile, youngster, stripling, younkerنوجوان
صفت
young, youthful, adolescent, boyishجوان
adult, mature, adolescent, ripe, full, majorبالغ
adolescent, highرشید
ترجمه آنلاین
نوجوان