پیمانه، معیار، مقیاس، چوب ذرع سایر معانی: نوار یا چوب مدرج به طول یک یارد، میزان
دیکشنری انگلیسی به فارسی
محک، میزان، معیار، ملاک، ضابطه، مقیاس، نشان قطعی سایر معانی: پیمانه، سنجه، استاندارد (standard)، ایاره [عمران و معماری] ضابطه - معیار - مصداق - سنجه [برق و الکترونیک] معیار، محک [نساجی] میزا ...
حد وسط، هنجار، قاعده، اصل قانونی، ماخذ قانونی، مقیاس یا معیار سایر معانی: معیار، ضابطه، دستور، میزان، هند، حد متوسط، میانگین، معدل [بهداشت] هنجار - هنج - نرم [حقوق] هنجار، معیار، رسم، عرف و ...
محک، معیار، سنگ محک سایر معانی: (هر وسیله ی تعیین اصالت یا ارزش) محک، سنگ محک (basanite هم می گویند)