معنی

حد وسط، هنجار، قاعده، اصل قانونی، ماخذ قانونی، مقیاس یا معیار
سایر معانی: معیار، ضابطه، دستور، میزان، هند، حد متوسط، میانگین، معدل
[بهداشت] هنجار - هنج - نرم
[حقوق] هنجار، معیار، رسم، عرف و عادت
[نساجی] میزان
[ریاضیات] نرم
[آمار] نُرم

دیکشنری

هنجار
اسم
norm, normal, bezelهنجار
rule, formula, principle, norm, law, regulationقاعده
norm, instituteاصل قانونی
normماخذ قانونی
normمقیاس یا معیار
mediocrity, mean, cross, normحد وسط

ترجمه آنلاین

هنجار

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.