[برق و الکترونیک] بدترین حالات
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فرانامۀ بدترین حالت [آیندهپژوهی] فرانامهای که موقعیت کاملا نامطلوب و باورپذیر را در میان وضعیتهای بدیل ممکن توصیف میکند ...
واژههای مصوب فرهنگستان
در بدترین شرایط (یا وضع یا حالت)
[نساجی] ماشین نیمتاب برای نخ فاستونی
[نساجی] روش نیمه فاستونی
things were at the(ir) worstمغلوب کردن
سختی، فلاکت، بدبختی، مشقت، ادبار و مصیبت، روزبد سایر معانی: ادبار، ناملایمات، پریشان حالی
سانحه، سختی، فلاکت، بدبختی، مصیبت، بلاء، فاجعه، بیچارگی سایر معانی: بلا، آدرنگ، نکبت، رزیئه
فلاکت، مصیبت، فاجعه، بلای ناگهانی سایر معانی: پایان ناگهانی و تباهگر، دژفرجام، فروگشت، شکست دهشتناک، انهزام، بلا، سانحه، (در نمایش به ویژه در تراژدی) صحنه ی نهایی و سرنوشت ساز (که در آن قهرم ...
تسلیم کردن، تسخیر کردن، فتح کردن، مغلوب کردن، پیروزی یافتن بر، غالب امدن، ستاندن سایر معانی: (در اثر جنگ و پیروزی) به دست آوردن، گشودن، دست یافتن بر، شکست دادن، چیره شدن، غلبه کردن، پیروز شد ...
خنثی کردن، ایجاد اشکال کردن، دچار مانع کردن، ناراحت کردن سایر معانی: (نقشه ی کسی را) به هم زدن، مختل کردن، ناکام کردن، ناراحت و نگران کردن، پکر کردن، خیط و پیت کردن، کنف کردن، شرمنده کردن، ( ...
گول زدن، زرنگ تر بودن از سایر معانی: (قدیمی) باهوش تر بودن، بیشتر (از دیگری) زرنگی کردن، ذکاوت بیشتر به خرج دادن، ترفند بهتری زدن، حیله ی بهتری به کار زدن، بهتر دوز و کلک سوار کردن ...