خبرگی، مکتب، تجربه، ورزیدگی، اروین، ازمودگی، کارازمودگی، ازمایش، کشیدن، تحمل کردن، تجربه کردن سایر معانی: آروین، کارکشتگی، کارآزموده، کاردیدگی، سرگذشت، رویدادهای پیشینی (در عمر یک فرد یا گرو ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کمال، اغوا، تحریف، سفسطه، دلفریبی سایر معانی: (نادر) به کار بردن سفسطه یا روش های سوفسطایی، کار کشتگی، پختگی، پیراستگی (رجوع شود به: sophisticated)، مهارت
عالم روحانی، معنویت، روحانیت، روحیه مذهبی سایر معانی: فروهری، لاهوتی بودن، (معمولا جمع) حقوق و اختیارات و خمس و زکات متعلق به کلیسا یا کشیش