sophistication
معنی
کمال، اغوا، تحریف، سفسطه، دلفریبی
سایر معانی: (نادر) به کار بردن سفسطه یا روش های سوفسطایی، کار کشتگی، پختگی، پیراستگی (رجوع شود به: sophisticated)، مهارت
سایر معانی: (نادر) به کار بردن سفسطه یا روش های سوفسطایی، کار کشتگی، پختگی، پیراستگی (رجوع شود به: sophisticated)، مهارت
دیکشنری
پیچیدگی
اسم
perfection, integrity, maturity, completeness, sophistication, complementarityکمال
sophisticationدلفریبی
fallacy, sophistry, sophism, casuistry, sophistication, elenchusسفسطه
distortion, falsification, anagram, sophistication, garble, mutilationتحریف
seduction, temptation, enticement, seducement, sophistication, allurementاغوا
ترجمه آنلاین
پیچیدگی
مترادف
composure ، elegance ، finesse ، poise ، refinement ، savoir faire ، savoir vivre ، social grace ، tact ، urbanity ، worldliness ، worldly wisdom