[عمران و معماری] تخماق چوبی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(امریکا)، مجسمه ی چوبی مرد سرخپوست (که سابقا جلو مغازه های سیگارفروشی قرار می دادند)
[معدن] پیچسنگ سقفی چوبی (نگهداری)
قیافه خشک و بی روح، قیافه خشک و بی روح داشتن سایر معانی: با قیافه گیری، با قیافه ی ساختگی، (برای پنهان سازی شوخی وغیره قیافه ی جدی گرفتن) قیافه گرفتن، (چهره - عمدا) بی حالت یا بی بیان شدن یا ...
بی حالت، بی احساس، ناگویا، بی بیان، قیافه ناگویا
بی عاطفه، بی حس، پوست کلفت، تالم ناپذیر سایر معانی: (کسی که یا احساس نمی کند یا احساسات خود را نشان نمی دهد) آرام، خونسرد، تو دار، خوددار، فاقد احساس درد، بی درد، رنج نشناس، بی رگ ...
ناهنجار، نا زیبا سایر معانی: بی ظرافت
بی معنی، چرند، نا مربوط، نادان، ناجور، بی عرضه، بی منطق سایر معانی: نالایق، ناکارا، بی مورد، نامناسب، به دردنخور، نا شایسته
سفت، شق، پر مایه، چوب شده سایر معانی: سخت، خمش ناپذیر، سخته، سخت جنب، کند، گیردار، (طناب یا زه یا عضله و غیره) کشیده، تنگ، (عضله) کوفته، گرفته، ضرب دیده، دارای درد عضله (در اثر کار یا سرما و ...
چوبی، پر درخت، جنگل دار، پوشیده از چوب سایر معانی: بیشه زار، درخت دار، مشجر، چوبین، چوب مانند، (گیاه) سخت بافت، چوبین ساقه، چوبین بافتی