خشکیده، چروکیده، پلاسیده سایر معانی: (به ویژه پوست انسان) چروکیده، پرچین و چروک، ورچلسکیده، خشک و پلاسیده، خشک و پلاسیده his grandfather's wizened hands دستهای خشک و چروکیدهی پدربزرگش wizene ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خشک کردن، در جای خشک نگهداشتن سایر معانی: (کاملا) خشک کردن یا شدن، خشکاندن، خشکیدن، خشک سازی کردن، خوشیدن، (مواد خوراکی را برای حفظ از فساد و غیره) خشک کردن [شیمی] 1- (کاملا) خشک کردن یا شدن ...
نحیف سایر معانی: دراز و لاغر، استخوانی و بلند، بلند و باریک، لندوک، درازناک، لق لقو، (گیسو) صاف و شل (بی فر و بی حالت)، (چمن و غیره) کم پشت، تنک، لاغر، خمیده، خمار
نسبتا کوچک یا کم
لاغر، شاخه دار، ترکه مانند سایر معانی: لاغر و ظریف، ترکه ای، چیله مانند، twigged شاخه دار