فکور، معقول، دانا، عاقل، با خرد، پر مایه، عارف، خردمند، فرزانه سایر معانی: پرعقل، باتدبیر، خردمندانه، بخردانه، عاقلانه، صلاح، مدبرانه، هوشمندانه، آگاه، مطلع، هشیار، دانشمند، حکیم، هوشنگ، زرن ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ضرب المثل
متظاهر به عقل و درایت، عاقل نما، مدعی همه ی فنون، ادعای فضل کننده، فضل فروش، کسیکه ادعای عقل میکندولی نادان است، ابله، احمق، کسیکه ادعای عقل میکند ولی نادان است
لغز، حرف کنایه دار یا شوخی امیز، حرف کنایهدار زدن سایر معانی: تمسخر، جواب بی ادبانه، گستاخی(در کلام)، قلمبه گویی، حرف گوشه دار، کنایه، حاضر جوابی، پیش جوابی، متلک، شوخی کردن، لطیفه گویی کردن ...
برش سطحمبنا [مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل] برش همۀ درختان قابلفروش در سطح مشخصی از جنگل
واژههای مصوب فرهنگستان
[نساجی] مقادیری معین از الیاف یا پارچه که در یک پخت رنگرزی شود
از پهنا، در سوی پهنا، از عرض (در مقابل: از درازا breadthways) (lengthwise هم می گویند)
اسب آموخته، اسبی که با مختصر تکان افسار اطاعت می کند و لازم به کشیدن محکم لگام نیست
عرضا [ریاضیات] از عرض، از پهنا
شطرنجوار
در جهت ساعت، در جهت گردش عقربه های ساعت سایر معانی: ساعت سو [عمران و معماری] درجهت گردش عقب ساعت [کامپیوتر] در جهت ساعت . [زمین شناسی] ساعتگرد [نساجی] چرخش در جهت عقربه های ساعت [ریاضیات] را ...
در طول ساحل سایر معانی: در نزدیکی و در امتداد ساحل، کران راستا (coastways هم می گویند)