معنی
سایر معانی: پرعقل، باتدبیر، خردمندانه، بخردانه، عاقلانه، صلاح، مدبرانه، هوشمندانه، آگاه، مطلع، هشیار، دانشمند، حکیم، هوشنگ، زرنگ، رند، پرذکاوت، ذکی، زیرک، (محلی) دانا در سحر و جادو، (امریکا - خودمانی) گستاخ، غره، از خودراضی، پررو، روش، روال، طریق، طریقه، طور، (اسکاتلند) راهنمایی کردن، بردن، رهبری کردن، معقول
wise_
در جهت یا سوی بخصوص، از-، از نظر -، در رابطه با-، پسوند: