معنی

فکور، معقول، دانا، عاقل، با خرد، پر مایه، عارف، خردمند، فرزانه
سایر معانی: پرعقل، باتدبیر، خردمندانه، بخردانه، عاقلانه، صلاح، مدبرانه، هوشمندانه، آگاه، مطلع، هشیار، دانشمند، حکیم، هوشنگ، زرنگ، رند، پرذکاوت، ذکی، زیرک، (محلی) دانا در سحر و جادو، (امریکا - خودمانی) گستاخ، غره، از خودراضی، پررو، روش، روال، طریق، طریقه، طور، (اسکاتلند) راهنمایی کردن، بردن، رهبری کردن، معقول
wise_
در جهت یا سوی بخصوص، از-، از نظر -، در رابطه با-، پسوند:

دیکشنری

عاقل
صفت
wise, sober, sage, canny, gash, oracularعاقل
wise, knowing, sage, astute, learned, sagaciousدانا
wise, intellectual, reasonable, sapientخردمند
wiseفرزانه
reasonable, sensible, rational, wise, advisable, cleverمعقول
wise, clever, discreetبا خرد
knowing, wise, learnedعارف
wise, sage, serious, ruminant, able-mindedفکور
replete, stiff, considerable, strong, wiseپر مایه

ترجمه آنلاین

عاقل

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.