چشمک، برق زدن، با چشم اشاره کردن، باز و بسته شدن، چشمک زدن سایر معانی: چشم برهم زدن، پلک زدن، سوسو زدن، (با: out - ناگهان) پایان یافتن، به اتمام رسیدن، خاموش شدن، ته کشیدن، علامت دادن (با نو ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(انگلیس - خودمانی) پوتین (یا کفش یا چکمه ی) پنچه باریک
(جانوری شناسی) سهره ی سرخ (pipilo erythrophthalmus)
(عامیانه) خواب کوتاه، چرت، چرت پس از نهار
اغفال کردن، فریب دادن، چشم بندی کردن سایر معانی: گول زدن، کلک زدن، فریبکاری کردن، (در اصل) چشم کسی را بستن
دختر، گل تلفونی، پراونش سایر معانی: (گیاه شناسی) پیچ تلگرافی، پروانش (جنس vinca از خانواده ی dogbane به ویژه گیاه همیشه سبز و خزنده ای به نام vinca minor)، (جانور شناسی) صدف پیرابند (از تیره ...
(قدیمی) زحمت کشیدن، جان کندن، کار کردن، زحمت کشیدن، مشقت، رنج زحمتکش
tiddledywink یک نوع بازی دومینو، بچه
[کامپیوتر] عدسی ها و یک دیسک چرخان، دستگاه ورودی شامل حس کننده های نوری
پاک کردن، اعلام بی تقصیری کردن، مبرا کردن، بخشیدن، بری الذمه کردن، امرزیدن، عفو کردن، کسی را از گناه بری کردن سایر معانی: تبرئه کردن، آزاد کردن (از قید چیزی)، بخشودن، آمرزیدن، بخشیدن گناه، ک ...
تبرئه کردن، روسفید کردن، برطرف کردن، ادا کردن، از عهده برامدن، انجام وظیفه کردن، پرداختن و تصفیه کردن، ادای نمودن، برائت کردن سایر معانی: رفتار کردن، بری الذمه کردن، (از وظیفه یا تعهدی) معاف ...
فریب، گول زدن، ریشخند کردن سایر معانی: کلاه برداری کردن، اغفال کردن