خشونت، قساوت، بی رحمی، سبعیت سایر معانی: شناعت، پرستمی، ستم بسیار، عمل شنیع، کار قساوت آمیز
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گناه، جرم، جنایت، بزه، تبه کاری، تقصیر، بدکاری سایر معانی: بزهکاری، فژاکن، لغزش (اخلاقی)، (عامیانه) قابل تاسف، دریغ آمیز، جای تاسف [حقوق] جنایت، جرم، تبهکاری
دو بهم زنی سایر معانی: مسخره بازی، الم شنگه، شیطنت، ناقلاگری، تخسی، عمل شیطانی، فتنه، فتنه انگیزی
تبه کاری، بدکاری، ستمکاری، شرارت، وقاحت، هرزگی
گناه، جرم، بزه، تقصیر، مجرمیت سایر معانی: معصیت [حقوق] گناه، جرم، بزه، تقصیر
نا پاکی، نا درستی، ناراستی، بی دیانتی سایر معانی: بی امانتی (واروی: probity)
فحشاء سایر معانی: هرزگی، فسق، شهوت پرستی
پستی، خاتوله، خست، خشک دستی، خبی، سفلگی، خسیسی سایر معانی: فرومایگی، گدا منشی
گناه آدم و حوا، نخستین گناه ادم ابوالبشر
ننگ اوری، رسوایی، عار، قباحت، زشتی
گناه، عیب، خطا، بزه، حرج، فسق، عصیان، معصیت، گناه ورزیدن، معصیت کردن، خطا کردن سایر معانی: مخفف: sine، (بیست و یکمین حرف الفبای عبری) سین، (مجازی یا به شوخی) خطا، تقصیر، اشتباه، گناه کردن [ک ...