اسباب بازی بچه، چیز قشنگ و بی مصرف سایر معانی: پشیز، پشیزه، گولزنک، زلم زیمبو، زیورآلات بدلی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عتیقه، چیز غریب، تحفه سایر معانی: (شیئی که کنجکاوی و علاقه را بر انگیزد) تحفه، نادره، چیز کمیاب، طرفه، نگرانگیز، بدیعه، شگرفه، سوقات
اندیشه، دستگاه، اسباب، اختراع، شعار، شیوه سایر معانی: (هرچیز که تمهید و تدبیر و طرح شده باشد) نقشه، تدبیر، طرح، حقه، ترفند، شگرد، ابزار، (هنر و ادبیات) صنعت، فن، نقش تزیینی، نقش به همراه شعا ...