(کشتی) لنگر برداشتن، عزیمت کردن، لنگر کشیدن، لنگر برداشتن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بدقت بکش، درست بکش
قپان تخت، قنطارکش
توزین کننده، وزن کننده
[زمین شناسی] طرح توزین [آمار] طرح توزین
شیر توزین [حملونقل ریلی] نوعی شیر که از آن برای توزین بار وسیلۀ نقلیۀ ریلی استفاده میشود
واژههای مصوب فرهنگستان
وزن [فیزیک] نیروی گرانشی وارد بر جسم در سطح زمین یا در میدان گرانشی دیگر
سنگینی، نزن، سنگ وزنه، چیز سنگین، بار کردن، سنگین کردن سایر معانی: وزن، وزنه، سنگ، بار، پر وزنی، کندی و سنگینی، نفوذ، اثر، حیثیت، اهمیت، ارزش، مهندی، (سازگان یا سیستم) اوزان، (طبقه بندی وزن ...
[شیمی] میانگین وزنی درجه بسپارش
[شیمی] میانگین وزنی وزن مولکولی [نساجی] جرم مولکولی متوسط وزنی
فشارنگار وزنی [علوم جَوّ] فشارسنج وزنی ثبّات
[آب و خاک] جونگار وزنی