weight
معنی
سایر معانی: وزن، وزنه، سنگ، بار، پر وزنی، کندی و سنگینی، نفوذ، اثر، حیثیت، اهمیت، ارزش، مهندی، (سازگان یا سیستم) اوزان، (طبقه بندی وزن کشتی گیران و غیره) - وزن، (ریاضی و آمار)، سنگین (تر) کردن، وزن افزودن (بر)، زیر بار (مسئولیت و غیره) قرار دادن، بار (کسی) کردن، (بر علیه یا له کسی یا چیزی) عمل کردن، اثر داشتن، رجوع شود به: paperweight، (مسابقه ی اسبدوانی) وزن اسب و سوارکار و زین و غیره، (آمار) وزن دار کردن
[حسابداری] وزن، ضریب اطمینان
[عمران و معماری] وزن - گرانی
[کامپیوتر] میران؛وزن - وزن سیاهی ( سنگینی ) شکلی از حروف . مثلاً این کلمات بسیار سیاه اند بوده اندو این کلمات معولی هستند . بعضی از فونت ه چندین ون گوناگون ( سبک، متوسط، سیاه، بسیار سیاه، نیمه سیاه ) را فراهم می کنند .
[برق و الکترونیک] وزن
[مهندسی گاز] وزن - وزن
[زمین شناسی] وزن ،سنگینی - شکافدار شدن و پایین آمدن لایه های سقف در جبهه کار در نتیجه عملیات استخراج .
[ریاضیات] وزن
[آمار] وزن