خلم، زکام، نزله، اب بینی، فین، از بینی جاری شدن، دماغ گرفتن، اب بینی را با صدا بالا کشیدن سایر معانی: آب بینی جاری کردن، عن دماغ کسی پیدا بودن، رجوع شود به: sniffle، گریه و فن فن کردن، گریه ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گریه، هق هق، بغض گریه، گریه کردن سایر معانی: هق هق گریه کردن، نفس نفس زدن و زاریدن، لابیدن، لابه کردن، صدای زاری مانند کردن، گریه کردن و به خواب رفتن، زاری کنان گفتن، بغ گریه، همراه با سکسک ...
(روش فروش از راه نرمش و زیرکی در برابر: روش فروش با فشار و اصرار hard sell) فروش آرام، نرم رفتاری، بانرمی وملایمت بفروش رساندن
مصیبت، غم و اندوه، غم، فرم، حزن، غصه، نژندی، سوگ، تاثر، غمگینی، غصه خوردن، غصه دار کردن، تاسف خوردن سایر معانی: اندوه، آدرنگ، تاسه، دق، مایه ی تاسف، مایه ی غصه، تاسف، پشیمانی، ندامت، محنت، ف ...
(حرف زدن) خیلی کوتاه، باصدای آهسته، نجواآمیز، درگوشی، نجوا، صدای خیلی یواش، اهنگ خیلی اهسته، ملایم
تفکر کردن، اندیشیدن، احتکار کردن، سفته بازی کردن، معاملات قماری کردن سایر معانی: (درباره ی جنبه های مختلف چیزی) اندیشیدن، (با حدس و قیاس) فکر کردن، گمان کردن، گمانه زنی کردن، خرد پردازی کردن ...
شیوع، وسعت، گسترش، منتشر شده، منتشر شدن، فرش کردن، گستردن، پهن شدن، بصط و توسعه یافتن، منتشر کردن، پخش کردن، پهن کردن، گسترش یافتن سایر معانی: از هم باز کردن، از هم گشودن، (کاشانی) شید کردن، ...
شکر، قند، ماده قندی، شیرینی، شیرین کردن، با شکر مخلوط کردن، تبدیل به شکر کردن سایر معانی: (از ریشه ی فارسی یا سانسکریت)، رجوع شود به: sucrose، (ظرف) شکردان (sugar bowl هم می گویند)، چاپلوسی، ...
باشکر پوشاندن سایر معانی: شکر پوش کردن، روی داروی تل را باشکر پوشاندن
شیرین، قندی، ملیح، شیرین زبان، شکری، قنددار سایر معانی: شکرین، شکرسان، شکردار
خلاصه، ملخص، موجز، اختصاری، انجام شده بدون تاخیر، مختصر سایر معانی: کوته وار، چکیده، فشرده (رجوع شود به: concise)، بی درنگ، فوری، شتاب زده، عجولانه، (حقوق) سرسری، بدون اجرای تشریفات و مقررات ...
خود ستایی، کبر فروشی، شیک، خود فروشانهگام زدن، با تکبر راه رفتن سایر معانی: شق ورق راه رفتن، خرامیدن، سینه سپر کردن، دماغ خود را سر بالا کردن، با فیس و افاده گام برداشتن، نازیدن، به رخ (دیگر ...