sugar
معنی
شکر، قند، ماده قندی، شیرینی، شیرین کردن، با شکر مخلوط کردن، تبدیل به شکر کردن
سایر معانی: (از ریشه ی فارسی یا سانسکریت)، رجوع شود به: sucrose، (ظرف) شکردان (sugar bowl هم می گویند)، چاپلوسی، تملق، شیرین زبانی، (مخفف) sugar diabetes، (عامیانه) عزیز، محبوب، (در خطاب) عزیزم، جونم، (خودمانی) پول، اسکن، شکر زدن (به)، باشکر آمیختن، تبدیل به شکر کردن یا شدن، متبلور شدن
[صنایع غذایی] ماده قندی، شکر
[پلیمر] قند
سایر معانی: (از ریشه ی فارسی یا سانسکریت)، رجوع شود به: sucrose، (ظرف) شکردان (sugar bowl هم می گویند)، چاپلوسی، تملق، شیرین زبانی، (مخفف) sugar diabetes، (عامیانه) عزیز، محبوب، (در خطاب) عزیزم، جونم، (خودمانی) پول، اسکن، شکر زدن (به)، باشکر آمیختن، تبدیل به شکر کردن یا شدن، متبلور شدن
[صنایع غذایی] ماده قندی، شکر
[پلیمر] قند
دیکشنری
قند
اسم
sugarشکر
sugarقند
pastry, sugar, cookie, confection, confetti, marzipanشیرینی
sugarماده قندی
فعل
sweeten, soften, sugar, candy, dulcifyشیرین کردن
sugarبا شکر مخلوط کردن
sugarتبدیل به شکر کردن
ترجمه آنلاین
شکر