محافظ، وابسته به حفظ یا حراست سایر معانی: حفاظتی، حفاظی، ایمن داشتی، ایمنی، پاسداشتی، اندخسی، استحفاظی، ایمن دار، پایشی، وابسته به حمایت از فراورده های داخلی، حمایت گرایانه، حمایتی [برق و ال ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حساس، درک کننده، دستخوش احساسات سایر معانی: دارای یا وابسته به احساس و آگاهی حسی، سوهشدار، احساسی، با ادراک
هشیاری، مواظبت، گوش به زنگ بودن، هوای (چیزی را) داشتن، پاییدن، هشیار یا حساس نسبت به تغییر وضع هوا، مواظب وضع هوا