کم خون، زرد، کم رنگ، رنگ پریده، رنگ پریده شدن یا کردن سایر معانی: رنجور، نحیف، ضعیف، بی حال، بی نا، (آدم) رنگ پریده، (مهجور) تیره، غم انگیز، (مهجور) زمان گذشته ی : win، wand رنگ پریده [کامپی ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اسم خاص مونث
سرگردان بودن، منحرف شدن، اواره بودن سایر معانی: ( بی هدف ) حرکت کردن، پرسه زدن، پلکیدن، (با بی خیالی) راه رفتن، یالم یالم رفتن، خرامان رفتن، (معمولا با: off) گمراه شدن، گم شدن، کج راه شدن، ( ...
(افسانه ی قرون وسطی ) یهودی سرگردان
نقطۀ سرگردان [ریاضی] فرمولدار
واژههای مصوب فرهنگستان
سفرشیفتگی [گردشگری و جهانگردی] علاقۀ مفرط به دیدار از مکانها یا آشنایی با فرهنگهای جدید و کلا ناشناختهها
عنتر
[زمین شناسی] از اقسام خاکهای لیمون دار
روبه فرو گرایی، در حال افول، wany رو بزوال، کاهش یافته، رو بنقصان
[حقوق] عدم صلاحیت، فقد صلاحیت، تجاوز از حدود اختیارات
دبیریانویسنده لازم است
بی جرات، بی دل