اسان، سهل الحصول، باسانی قابل اجرا سایر معانی: (با تداعی منفی) آسان، سهل، گواشمه، سهل الوصول، (گفتار یا نوشتار) روان (ولی سطحی)، کم محتوا، توام با سهل انگاری، سرسری، (کسی که کار را به آسانی ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پرحرف، وراج، یاوه گوی، زیاده سخن، زیاده سخن a gabby colleague یک همکار روده دراز
لا قید، سلیس، روان، لیز، چرب زبان، زبان دار سایر معانی: (تداعی منفی) چرب زبان، (به طور غیرمخلصانه) سلیس و روان، چرب گفتار، کارنگ، زبان باز، (کلام) چرب و نرم، (سخن) پوچ، سطحی، توخالی ...
داراى سخن زائد