ملاقات کننده، مهمان، زائر، دیدارگر سایر معانی: شبح، روح، مهاجر، سیاح، سیار
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جن، مایه ترس ووحشت، لو لو سایر معانی: لولو، مایه ترس ووحشت
دعوت کننده، صدا زننده، دیدنی کننده، ملاقات کننده سایر معانی: کسی که برای مدت کوتاهی به ملاقات دیگری می رود، دیدارگر (visitor هم می گویند)، فراخواننده، بانگ زن، بازپرداز، کسی که پشت خط تلفن ا ...
مهمان، انگل، مهمان کردن، مسکن گزیدن سایر معانی: وابسته به مهمان، ایرمان، مشتری (هتل و رستوران و غیره)، مسافر، (نمایش و غیره) هنرپیشه ی میهمان، هنرپیشه ای که استثنائا و بنا به دعوت در برنامه ...
سیاح، مهمان، توریست، گشت گر، دیدارگر، دیدن کننده، عیادت کننده سایر معانی: بازدید کننده، ویزیتور، ملاقات کننده