سر که سایر معانی: (شخص) تندخو، ترشرو، اخمو، (سخن و غیره) تلخ، زننده، تند [نساجی] اسید استیک
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بچه سرکه
ترش، سرکهای، ترشرو سایر معانی: وابسته به سرکه، سرکه دار، سرکه مانند
سرکه ی انگور
(ماده ی غلیظ و انگم مانند که توسط ترکیزه های جنس acetobacter روی سرکه و آبگونه های در حال تخمیر درست می شود و به عنوان مایه ی سرکه به کار می رود) مایه ی سرکه
سرکه ی چوب (رجوع شود به: pyroligneous acid)
سرکهای سایر معانی: سرکه مانند، تولید کننده ی جوهر سرکه، ترش (acetose هم می گویند)، مولدجوهرسرکه
تلخی سایر معانی: تندی
شوراب، اب شور، اشک، اب نمک سایر معانی: آب نمک، آب پر نمک (که برای خیارشور خواباندن و غیره به کار می رود)، آب دریا، شورآب، شورآبه، دریا، اقیانوس، در آب نمک خواباندن، آب نمک زدن، نمک سود کردن ...
بد خلق، چموش، بد اخم سایر معانی: کج خلق، دعوایی، زود خشم، تندخو، گهگیر، ناتو، بد قلق
تند، سخت، خشن، پوسته مانند سایر معانی: بد خلق، بد ادا، ترشرو، دارای زخم زبان، پوسته دار، پوسته زا، رویه ای
تند، ترش، مثل غوره، ترش بودن، مزه اسید داشتن، ترش شدن سایر معانی: ترشیده، بد خلق، بد عنق، دمغ، زود خشم، کم حوصله، کج خلق، ترشخو، کمتر یا بدتر از حد معمول، پس رفته، (صدا یا موسیقی) ناهنجار، ن ...