نم ناپذیر، سرایت ناپذیر، راه مده، بى اعتنا، مانع از دخول( اب ) سخت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ناپایدار، نادیر پای، زودمیر، ناتوان به رشد و زندگی بهنجار، عاجز از ادامه بقا در اثر ساختمان نژادی و ارثی
با روح، سرزنده، جاندار، روح دادن، تحریک و تشجیع کردن، زندگی بخشیدن، جان دادن به، انگیختن سایر معانی: زنده، ذی روح، ذی حیات، سرزنده کردن، سرحال آوردن، جان نو دمیدن در، الهام بخشیدن، به حرکت د ...
عملی، ممکن، امکان پذیر، محتمل، شدنی، میسر سایر معانی: کردنی، کنش پذیر، شایند، باور کردنی، باورپذیر، باورین، مناسب، شایسته، سزاوار [ریاضیات] قابل قبول، شدنی، قابل دسترس، شدنی، عملی، امکان پذی ...
قابل تصرف، نگاه داشتنی، قابل مدافعه سایر معانی: قابل دفاع، پذیرفتنی
کارگر، طرز کار، کار کننده، مربوط به طبقه کارگر و زحمتکش سایر معانی: در حال کار، شاغل، کارمند، دارای کار، وابسته به کار، - کار، موثر، کارآمد، عملی، کاربردی، کاربردپذیر، کافی، بسنده، مقدماتی، ...