(جانورشناسی) مور زنبور (زنبور مورچه مانند از تیره ی mutillidae)
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مخمل به لامسه نرم است
[نساجی] تکمیل مخملی - مخمل نما کردن پارچه
پرچزنی ضدِآب [حملونقل دریایی] نوعی پرچزنی که اتصال را ضدآب میکند
واژههای مصوب فرهنگستان
[نساجی] مخمل پودی ( مخملی که پود نخ خاب آن را تشکیل می دهد)
جاذب، درکش، دراشام، جذاب، جالب، دلربا سایر معانی: چشمگیر [ریاضیات] جاذب [آمار] جاذب
عطش سایر معانی: قوه اکتساب، حس مال اندوزی، طمع فطری
از، طمع، حرص، خست، زیادهجویی سایر معانی: آز، آزمندی، طمعکاری، عشق به دارایی
وضع راحت، آش دهن سوز
غبطه خوردن، مضایقه کردن سایر معانی: چرکین کردن، با گل (یا چیزهایی مثل روغن موتور و گریس و غیره) کثیف کردن، سیاه کردن، پژهان بردن، با بی میلی دادن، غرولند کردن [زمین شناسی] غرولند کردن، غبطهخ ...
تحریم کردن، رای مخالف دادن سایر معانی: رای مخفی برضد شخص یا چیز، رای مخالف دادن (به ویژه در مورد پذیرش کسی به عضویت باشگاه یا سازمان)، (در اصل) گوی یا مهره ی سیاه که در رای گیری به عنوان رای ...
پیچ، توپ پارچه، سرند، از جا جستن، پیچاندن سایر معانی: پیچ (و مهره) کردن، جهیدن، پرش کردن، جست زدن، (پارچه) قواره، توپ، (نساجی) طاقه، طاقه کردن، آبگونه ی جهیده در هوا، آب پیکان، آب فواره زده، ...