متاع، کالا، جنس، وسیله مناسب سایر معانی: مال (یا مال التجاره)، (جمع) محصول (به ویژه کشاورزی)، فرآورده های اصلی (مانند گندم و غیره)، لوازم، هر چیز سودمند، چیز به درد خور [حسابداری] کالا ؛ جنس ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قابل فروش، قابل عرضه در بازار سایر معانی: فروختنی، مرغوب، دارای خریدار، باب بازار، وابسته به خرید و فروش، دادوستدی