commodity
معنی
متاع، کالا، جنس، وسیله مناسب
سایر معانی: مال (یا مال التجاره)، (جمع) محصول (به ویژه کشاورزی)، فرآورده های اصلی (مانند گندم و غیره)، لوازم، هر چیز سودمند، چیز به درد خور
[حسابداری] کالا ؛ جنس
[حقوق] کالا، جنس، متاع
[نساجی] کالا - جنس
[ریاضیات] جنس، کالا، متاع
سایر معانی: مال (یا مال التجاره)، (جمع) محصول (به ویژه کشاورزی)، فرآورده های اصلی (مانند گندم و غیره)، لوازم، هر چیز سودمند، چیز به درد خور
[حسابداری] کالا ؛ جنس
[حقوق] کالا، جنس، متاع
[نساجی] کالا - جنس
[ریاضیات] جنس، کالا، متاع
دیکشنری
کالا
اسم
commodity, merchandise, article, lot, stuff, wareکالا
gender, genus, material, kind, stuff, commodityجنس
commodity, goods, merchandise, chattels, thing, articleمتاع
commodityوسیله مناسب
ترجمه آنلاین
کالا