عرصههای نامناسب تفریحی [گردشگری و جهانگردی] عرصههایی که یا به جهت وجود حریم امنیتی و مخاطرات ایمنی عمومی و زیستگاههای آسیبپذیر حیات وحش و محوطههای تاریخی ...
واژههای مصوب فرهنگستان
بیقوارگی سایر معانی: عدم تناسب، ناهمگری، عدم توازن، بی تناسب، عدم تجانس [ریاضیات] بی تناسب کردن، بی تناسبی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خیره چشم، بیشرمانه، بی ربط، گستاخ سایر معانی: نامربوط، ناوابسته، ناوارد، پررو، پیش جواب، جسور، گستاخانه، بی ادبانه، جسورانه [حقوق] نامربوط، بی ربط
نا مناسبی، نارسایی، بی کفایتی، نابسندگی، عدم تکافو سایر معانی: عدم کفایت، نابسندیدگی، کمبود، کمداشت، ناکافی بودن [حسابداری] عدم کفایت [ریاضیات] بی کفایتی، عدم تکافو، نارسائی ...
ناجور، نا مناسب، غیر قابل اجرا، غیر قابل اطلاق، تطبیق نکردنی، غیر مشمول سایر معانی: ناوارد، بی ارتباط، غیرقابل انطباق
بی مورد، ناجور، نا مناسب، بی موقع، بی جا، غیر مقتضی سایر معانی: ناشایست، ناشایسته، نابرازنده
ناراحتی، ناجوری، زیان، نارضایتی سایر معانی: (قدیمی) ناراحتی، زحمت، خسران
نا سازگار، نا موافق، ناجور، متناقض، نا مناسب، غیر قابل استعمال با یکدیگر سایر معانی: مغایر، ناهمساز، نامتوافق، (منطق - ریاضی: دو قضیه یا گزاره ای که نمی توانند در آن واحد هر دو درست باشند) م ...
ناهمخوان، ناهمساز، ناهماهنگ، نامتوافق، ناسازگار، ناهمگن، نامناسب، ناجور، ناشایسته، بی مناسبت، نامتجانس
ناجور، ناراحت سایر معانی: زحمت آور، اسباب زحمت، مصدع، ناراحت کننده، دردسرآور، بی موقع
غیر مشمول، غیر قابل قبول، فاقد شرایط لازم، شامل نشدنی، نا شایسته برای انتخاب سایر معانی: فاقد صلاحیت، گزین ناپذیر
نابجا، نا بهنگام، نا مناسب، بی موقع، بی محل سایر معانی: بی جا